لبخند

متن مرتبط با «یادداشت» در سایت لبخند نوشته شده است

یادداشت های یک دیوانه

  • می توانم پیراهنت باشمکه وقتی دکمه هایش را می بندیوقتی تا می کنیلبخند بزنی و از نظمی ساختاری لذت ببریمی توانمرژ لبت باشم که گاهی بی مهری را درک می کندمی توانم تمیزی باشم که لذت ببرد ازچیزی در توومی توانم کازیو باشم که برگه های یادداشتت را در خود جای می دهدلذت می بردکسی برایم لذت را معنا کند....می توانم خود کلمه ی دوست باشمتا کنار کلماتتکنار ذهنیتت میتوانم حتی تخیل باشمتا کنارت باشم و نفس کشیده باشی بارهاونفس ات جهانم باشدونفس کشیده ای بارها و بوده ام و هستممی توانمجهانم باشدبگو می توانی مرا دوست خطاب کنیاگر دوست خطابم کنی دیگر از تو محروم نباشمشایداگراما....چیزی بگو چیزی بنویس در ابتدای سال دیگر.که سال بی خبر دردی استکه سال بی خبر غمباد می شود و چیزی را می سوزاند که نمی دانماصلااز هجوم و تنهاییلبریز بوده اید شما؟که چیزی مج مجا کنددر زیر پوست تانچیزی که بی قراری باشدچیزی که خود شوق باشدمن در بی قراری قرار دارمیک بینهایت تمام عیاردر پیراهنم می نشینددکمه ها به وضوح بسته نمی شوندماه پیراهنم را دوست داردوباد ها حالا هوایم را دارندخود خلسه می شوماز اندرون جر می خورموپاره پارهپارهرخ میدهدچیزیهر آن.صبح امروز دوباره اتفاقی تازه بودی در من نوشته شده در چهارشنبه دوم فروردین ۱۴۰۲ساعت 9:23 توسط حمید خصلتی| بخوانید, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها